معین تو بغل دایی 8 سالش
عزیز مامان در حال بوسیدن ضریح امام زاده سید مرتضی
عکس معین جون روز اول عید
معین در حال ناز کردن ببیی
عزیز دلم تو خیلی به قول خودت به ببیی علاقه داری این عکس هم روستای بختیار در حال ناز کردن ببیی ازت گرفتم ...
1 سالگی عسل مامان
سلام کچلووووووووووووووو چند روزی میشه که بردیمت آرایشگاه همون کوچولو موهاتم با ماشین تراشیدن موهاتو جمع کردم واسه موقع عقیقت خلاصه سرت صافه صاف شد و بانمک این عکستم تو اتاقت رو تختت ازت گرفتم قربون ژست گرفتنت برم من خدا نگهدارت باشه ...
11 ماهگی جیگرم
سلام نازکم اینجا اتاق خودته عزیزم رنگ سیسمونی تو آبی آسمانی خریدم دوست داشتم رنگ اتاقت شاد باشه که وقتی میری بازی کنی لذت ببری قشنگم اولی که تابت میدادم یه کوچولو میترسیدی ولی بعد واست عادی میشد دوست داریم معین جون ...
10 ماهگی عزیز دلم
سلام پسر از گل نازکترم قد دنیا دوست دارم عزیزم نسبت به ماههای قبل لاغر تر شدی میدونی چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چون اول این ماه 2 تا دندون در اوردی و سه روز حال خوشی نداشتی خاله محبوبه از قبل اینکه مریض شی رفته بو مشهد وقتی برگشت و تو رو تو این حال دید اشکش در اومد همش میگفت معین چش شده مگه؟؟؟؟؟؟؟؟ الهی هیچ وقت رنگ مریضی رو نبینی فدات شم من این بافتی که تنته مامان جون(مامان بابا) واست بافته واست گشاده ولی بهت میاد میبوسمت و ارزوی سلامتی رو واست دارم ...
9 ماهگی جوجولوی مامان
سلام عزیزززززززززززززززززززززززززززم از همون اولی که به دنیا اومدی موهات کم پشت بود نازم اینجا خونه آقاجونه(بابای باباست) تو اتاق عمه مینا رو میز کامپیوتر نشستی ما واست دست میزنیم تو میرقصی خیلی خوردنی هستی بالشت میزاشتم بهت میگفتم لالا کن سریع سرت و میذاشتی رو بالشت و چشاتو میبستی عاشق این کارت بودم شیرینم بهترینا رو واست ارزو میکنم قشنگم ...
8 ماهگی توپولی من
سلام گرم مامان و بپذیر عسلم اینجا دفتر کار بابایی رو میز نشستی منتظر که ازت عکس بگیرم فدای اون لپای نازت برم که آدم دلش میخواد دندونشون بگیره الهی خدا پشت و پناهت باشه نازنینم ...